گفت این پیری که پهلوی من است


این نه بابای من این شوی من است

من جوان و همسرم این مرد پیر


آه افتادم ز پا، دستم بگیر

وین بلا من خود نیاوردم به سر


انتخاب مادرم هست و پدر...

پیش خود گفتم چه آیین است این


وای از این آیین و این ناپخته دین

وصلتی کز بهر سیم و زر شود


عاقبت منجر به شور و شر شود

چون نباشد نسبتی بین دو چیز


خیزد الفت از میان، افتد ستیز

سعی کن تا حال تو با حال جفت


جفت آید ورنه باید طاق خفت

چون تناسب نیست اصلا در میان


مرد و زن را وصلتی ست اصل زیان